جدول جو
جدول جو

معنی خب خبی - جستجوی لغت در جدول جو

خب خبی
از روی خوبی، به خوبی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَطْ طِ خَ)
نوشته ای که حروف آن باریک و کوچک بود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خوشخوی، خوش خلق، آنکه خلق نکو دارد:
خنک آنان که خداوند چنین یافته اند
بردبار و سخی و خوب خوی و خوب سیر،
فرخی
لغت نامه دهخدا
(بِ شَبْ بی)
آب معدنی که در آن شب ّ یا زاج باشد
لغت نامه دهخدا
(خَ خَ بَ)
نام درختی است در بقیع الخبخبه که بنزدیک مدینه میباشد. (از منتهی الارب) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(تَ وُ)
بیوفائی کردن. (از منتهی الارب) (از معجم الوسیط) (از متن اللغه) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، فرو هشته شدن شکم کسی. (از منتهی الارب) (از معجم الوسیط) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، از حرکت در گرما باز ایستادن و ظل و سایه گزیدن: خبخب عن نفسه فی الظهیره، نماز پیشین و جز آن در خنکی گزاردن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ خَ)
آواز بوسه. (از غیاث اللغات) (از آنندراج). چپچاپ:
سودای پیرمرد حریص و زن جوان
تا روز بوسه های جوانانه خبخب است.
(ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آب شبی
تصویر آب شبی
آب معدنی که در آن شب (زاج) باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خط خطی
تصویر خط خطی
نوشته ناخوانا شده بر اثر کشیده شدن خطوطی بروی آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبخب
تصویر خبخب
آواز بوسه
فرهنگ لغت هوشیار
سخت ادراری، ادراری که بی اختیار بیرون ریزد
فرهنگ گویش مازندرانی
کاری را بدون قصد انجام دادن ۲کار بی هدف ۳گیج گیجی کردن ۴کم
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که صدای خس خس سینه اش به گوش رسد، فرد دچار تنگی نفس
فرهنگ گویش مازندرانی